چه کنم گناه نکنم ؟
سوال: چرا بعضى اوقات دچار اشتباه و گناه مى شوم؟
علماى اخلاق مى گويند: منشا و انگيزه ى گناهان ، سه قوه است : قوه شهويّه، قوه غضبيّه، قوه وهميّه .
قوه شهويّه ، انسان را به افراط در لذت خواهى نفسانى ، مى كشاند، كه سرانجامش ، غرق شدن در فحشا و زشتى ها است .
قوهّ غضبيّه ، انسان را به ظلم، طغيان، آزار رسانى و تجاوز، وادار مى كند.
قوهّ وهميّه ، برترى طلبى، انحصار جويى، تكبر و روح خودخواهى را در انسان زنده مى كند و او را به گناهان بزرگى وارد مى نمايد.
به اين مثال توجه كنيد: آب ، در عين حال كه مايه ى حيات تمامي جانداران از انسان، حيوان و گياه مى باشد، اگر مهار نشود به صورت سيلابي جريان مي يابد و باعث نابودي حيات بشر مي شود ؛ بنابراين حتي اين پديده حيات بخش نيز نياز به سد سازي و مهار دارد و در صورتي براي بشد مفيد خواهد بود كه به هنگام نياز در كانال كنترل شده خاصي قرار گيرد و از دريچه مخصوصي، به مقدار نياز، جريان يابد، در غير اين صورت طغيان مي كند و ديوانه وار به باغ ها و كشتزارها و خانه ها سرازير شده و همه را ويران خواهد ساخت.
در مورد انسان نيز، نيروى غضب براى دفاع و شهوت براى بقاى نسل لازم است ، ولى اگر اين دو غريزه بر اثر افسار گسيختگى طغيان كنند، موجب بروز جنايات ويرانگر و انحرافات جنسى و بى عفتى خواهند شد.
در نتيجه اگر بخواهيم جامعه را از لوث گناه پاك سازيم ، و يا وجود خويش را از آلودگى گناه ، حفظ كنيم ، راهي جز كنترل و تعديل غرايز و تمايلات نفسانى نداريم .
حل مشكل:
1- گناه شناسي: مبارزه مستقيم با گناه از طريق شناخت گناهان و تفكر در آثار و عواقب دنيوي و اخروي آنها.
2- گناه زدايي: مبارزه اساسي وغير مستقيم با گناه از طريق مبارزه با زمينه هاي گناه و تقويت زمينه هاي صلاح.
در يك نگرش كلي و كلان مي توان به اين نتيجه رسيد كه زمينه گناه در انسان چيزي جز ضعف شناخت و اراده نيست.
اينك با طرح سوال هاي كوتاه و پاسخ آنها به گشودن راه كمك مي نماييم.
1. چرا بايد خودمان را بشناسيم؟ چون اگر استعداد بي نهايت و ارزش هاي وجودي خود را نشناسيم، هرگز حركتي نخواهيم كرد، تمام حركت تكاملي انسان بسته به نوع و عمق شناخت انسان نسبت به ارزشهاي وجودي خود است.
2. چرا بايد هستي را شناسايي نماييم؟ چون انسان خلاصه هستي است و با هماهنگ و همراه شدن با هستي و قرب به خداي هستي و رنگ خدايي گرفتن به كمال مي رسد ، اگر هستي را نشناسد نمي داند چه بايد كند به عبارت ديگر انسان قانون كمال را از هستي فرا مي گيرد.
3. نقش دين در زندگي انسان چيست؟ آدمي با زبان هستي آشنا نيست و نياز به مترجم دارد. دين ترجمان هستي است و به نحو بسيار ظريفي انسان را به رنگ هستي در مي آورد. تمام دين در جهت به خدا رسيدن و قرب الهي برنامه ريزي شده است.
4. در نهايت دانستن سرنوشت انسان در حيات اخروي و معاد چه كمكي به انسان مي كند؟ معاد و قيامت فرداي زندگي انسان است ، فردايي كه بايد آن را بسازد و تا ابديت در آن بماند، بايد بداند ره سپار كدام وادي و مسافر كدام اقليم وجود است ، بايد براي فرداي خود چه توشه اي فراهم كند و چه مقدار به كار و كوشش بپردازد. ببيند با چه كسي مي خواهد همراه و همنشين شود از همين نشئه با او آشنا و همراه شود تا در قيامت با مشكل روبرو نگردد.
يكي از مهمترين مراحل خود سازي، رفع زمينه هاي گرايش به گناه است.